میلان کوندرا (Milan Kundera)، نویسندهی اهل جمهوری چک که بعدها برای همیشه به فرانسه مهاجرت کرد، امروز در ۹۴ سالگی، در حالی که در میان میلیونها خواننده و هوادار در سراسر جهان از محبوبیت گستردهای برخوردار بود درگذشت. اما با وجود این محبوبیت جهانی او در جمهوری چک، یعنی زادگاهش اغلب به عنوان یک نویسنده نادیده گرفته میشد و متهم به تحقیر کشور خود و همکاری با دولت امنیتی دوران کمونیستی این کشور میشد. اولین بیوگرافی او به زبان چکی به تازگی در اواخر ژوئن سال ۲۰۱۳ در این کشور منتشر شد و بحثی ملی درباره شخصیت جنجالی او را دوباره به راه انداخت.
اسطورهای به نام میلان کوندرا
میلان کوندرا اغلب به عنوان نویسندهی مطرح قرن بیستم اروپای مرکزی شناخته میشود. او در چکسلواکی بزرگ شد، جنگ جهانی دوم را تجربه کرد، به حزب کمونیست پیوست، در دانشگاه ادبیات و سینما خواند، ایدئولوژی کمونیستی را پذیرف و تبلیغ کرد اما بعداً از آن ناامید شد و در نهایت به فرانسه گریخت. کشوری که در سال ۱۹۸۱ شهروند رسمی آن شد.
آثار او شامل ۱۰ رمان، چند مجموعه داستان کوتاه، چهار نمایشنامه و بسیاری از مقالات و همچنین اشعاری به زبان فرانسه است. او در ابتدا نوشتن را به زبان چکی آغاز کرد، اما در تبعید به تدریج به زبان فرانسه روی آورد و اکنون خود را نویسندهای فرانسوی میداند.
شهرت و درخشش کوندرا در آن سالها در غرب خیره کننده بود: در یک شماره از مجلهی ادبی Literary Review در سال ۱۹۸۵، اولگا کارلایل رماننویس و منتقد ادبی مشهور آن دوره در مورد کوندرا نوشت:
«در دهه ۱۹۸۰، میلان کوندرا برای زادگاهش چکسلواکی همان کاری را انجام داد که گابریل گارسیا مارکز برای آمریکای لاتین در دهه ۱۹۶۰ و سولژنیتسین برای روسیه در دهه ۱۹۷۰ انجام دادند. او اروپای شرقی را مورد توجه خوانندگان غربی قرار داد، و این کار را با رویکردی انجام داده است که جذابیتی جهانی دارد.»
یکی از معروفترین رمانهای او «سبکی تحملناپذیر هستی» درباره یک مرد هوسران و داستانهای عاشقانه متعدد او است و بازتابی از روابط عاشقانه و هنر اروتیسم. او در این رمان همچنین به تهاجم نیروهای شوروی در سال ۱۹۶۸ به چکسلواکی اشاره میکند که پس از آن کوندرا کشورش را ترک کرد و در سال ۱۹۷۵ از فرانسه درخواست پناهندگی کرد.
این کتاب در سال ۱۹۸۸ توسط کارگردان آمریکایی فیلیپ کافمن به فیلمی موفق تبدیل شد و کوندرا را بیشتر به سمت شهرت جهانی سوق داد:
کوندرا از طریق ترجمههای بیشماری که از آثارش صورت گرفت (بیش از ۴۰ زبان) به دامنهی وسیعی از مخاطبان جهانی دست یافت و بسیاری از نویسندگان موفق از او به عنوان الگوی الهام بخش کار خود یاد میکردند. او همچنین سالها به عنوان کاندیدای جایزه نوبل ادبیات نامزد شده است.
اما کشوری وجود دارد که کوندرا در آن به عنوان یک شخصیت ادبی کلیدی شناخته نمیشود: جمهوری چک
- کتاب «هویت» فوکویاما؛ از پرفروشترین کتابهای جامعهشناسی نیویورکتایمز
وطنی که از او بیزار بود
کوندرا از زمانی که در سال ۱۹۷۵ به زبان فرانسه شروع به نوشتن کرد، از چکسلواکی فاصله گرفت و در حالی که اکثر نویسندگان چک که در تبعید بودند بازگشتند (حداقل برای دیدار با پایان کمونیسم در سال ۱۹۸۹) کوندرا تا سال ۱۹۹۶ منتظر ماند تا دیدار خود را از کشورش انجام دهد.
از آن زمان او همیشه به صورت ناشناس به این کشور سفر کرده است و به دلیل امتناع از مصاحبه با رسانهها شناخته شده است. او همچنین انتشار کتابهایش به زبان چک را یا لغو کرد یا به تاخیر انداخت. رمان معروف او «زندگی جای دیگری است» اولین بار در سال ۲۰۱۶.۴۳ سال پس از انتشار در فرانسه، به زبان چک منتشر شد.
ژان دومینیک بیرر، نویسنده اولین بیوگرافی او به زبان فرانسوی که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، در مصاحبهای که در می ۲۰۱۹ با رادیو پراگِ چک انجام داد توضیح میدهد که اکثر اهالی کشور چک چگونه به کوندرا نگاه میکنند:
«من این تصور را دارم که برخی از مردم چک، از جمله روشنفکران، او را اولاً به خاطر گذشتهی کمونیستیاش سرزنش میکنند، و ثانیاً به دلیل اینکه حتی پس از انقلاب مخملی هم در کشورش کاملاً نامرئی بوده است: اینکه او در هیچ نوع فعالیتی در کشورش شرکت نداشت.»
اظهارات و نگرش کوندرا این کلیشه را تقویت کرده است که بسیاری از افراد در جمهوری چک آن را با تمام وجود تجربه کردهاند، مبنی بر اینکه تبعیدیان «کار آسانی داشتند» زیرا آنها مجبور نبودند سالهای سانسور، کمبود کالاهای اساسی، ممنوعیت سفر در دوران کمونیسم را تحمل کنند.
اما ضربهی بزرگ به وجههی کوندرا در جمهوری چک در نوامبر ۲۰۰۸ وارد شد، زمانی که تاثیرگذارترین هفته نامهی سیاسی کشور چک یعنی Respekt در قالب مقالهای نسبتاً هیجانانگیز اما کاملاً تحقیق شده نوشت که کوندرا با سازمان امنیت دولتی چکسلواکی سابق همکاری میکرده و گزارش منتقدان این رژیم را برای سازمان ارسال میکرده است.
این خبر رسوایی بینالمللی بزرگی ایجاد کرد و چندین برندهی جایزه نوبل این مقاله را به عنوان یک کمپین نفرتانگیز علیه کوندرا محکوم کردند، او اتهامات را رد کرد اما از ارائه توضیحات خودداری کرد و تصمیم گرفت از این رسانه شکایت نکند.
- نقد کتاب «چگونه یک کشور را اداره کنیم»؛ ۱۰ توصیه کهن برای رهبران مدرن
بحثها پیرامون شخصیت میلان کوندرا
در چند سال گذشته بحثها پیرامون شخصیت کوندرا دوباره به راه افتاده است. در اواخر سال ۲۰۱۹، کوندرا، نخست وزیر چک، آندری بابیش را به آپارتمان خود در پاریس دعوت کرد که به طور گسترده به عنوان یک شخصیت فاسد شناخته میشود که سالها توسط اتحادیه اروپا به اتهام تضاد منافع و اختلاس از منابع مالی اروپا مورد بازجویی قرار گرفته است.
بلافاصله پس از این دیدار، کوندرا تابعیت مجدد چک را دریافت کرد، زیرا در سال ۱۹۷۹ به دستور مقامات کمونیستی در پراگ شهروندی سابق چکسلواکی خود را از دست داده بود.
در حالی که اکثر مردم قبول دارند که کوندرا شایسته دریافت تابعیت و پاسپورت چک است، شرایطی که تحت آن این تابعیت نصیب او شد ضربهی دیگری به وجهه عمومی او در کشور وارد کرد، زیرا اعتقاد بر این است که بابیش مامور امنیت دولتی چکسلواکی سابق بوده است. او در مصاحبهای اعلام کرد:
«من خوشحالم که یک سال پیش از این فرایند [اعطای تابعیت چک به کوندرا] را آغاز کردم و برای این واقعیت که توانستم در طول حیات سیاسیام این کار را انجام دهم، ارزش قائلم.»
انتشار اولین بیوگرافی او به زبان چک، نوشته یان نواک و با نام (کوندرا: زندگی در چک در آن دوره) زندگی نویسنده را تا سال ۱۹۷۵ پوشش میدهد، زمانی که او هنوز در چکسلواکی زندگی میکرد. قابل درک است که این کتاب یک اثر احساسبراگیز است. منتقدان کتاب، منتقدان ادبی و رسانهها به بحثهای زیادی پیرامون این کتاب و انتشارش در کشور چک پرداختند.
یان نواک (نویسندهی کتاب) که خود سالها در شیکاگو در تبعید زندگی کرده بود و چهار سال را صرف تحقیق در مورد کتابش کرده بود، در روز ۲۶ ژوئن ۲۰۱۹ یک مصاحبه ویدئویی ۲۵ دقیقهای با کانال تلویزیون اینترنتی DVTV انجام داد که در آن کوندرا را به «دروغگویی درباره زندگینامهاش» متهم کرد. او معتقد بود زمانی که در واقع کوندرا از سیستم کمونیستی بهرهمند بود، خود را «قربانی» جلوه میداد. ضمنا نواک در طول کار خود بر روی کتاب هرگز با کوندرا ملاقات نکرد.
کوندرا هرگز اعتقادش به کمونیسم را انکار نکرد: در سال ۱۹۵۴، او شعر بلندی به نام «آخرین مه» در ستایش قهرمان کمونیست جولیوس فوچیک نوشت. در سال ۱۹۶۳ جایزه دولتی کلمنت گوتوالد را برای نمایشنامه «صاحب کلیدها» دریافت کرد. در آن زمان فقط وفادارترین هنرمندان به آرمانهای کمونیستی برای این جایزه عالی انتخاب میشدند. اما کوندرا از آن زمان به بعد از آن آثار فاصله گرفت و در فهرست کتابهای منتشر شده خود نامی از آنها نبرد.
- نقد کتاب «آینده فراانسانی ما»؛ نزاع ایدئولوژی و تکنولوژی
کتابهای میلان کوندرا
کتاب جاودانگی
رمان «جاودانگی» از مشهورترین آثار «میلان کوندرا»، نویسندهی نامآشنای چک توسط «حسین کاظمییزدی» به فارسی برگردانده شده است. در این رمان اندیشههای فلسفی همچون مباحث وجودی دربارهی هستی، معنای زندگی، هویت انسانی تا معنای رابطه، دوستی، عشق و جنسیت در قالب داستان روایت میشود. تلفیق طنزی زیرکانه و جدیتی هوشمندانه از سوی کوندرا سبب جذابیت و تاثیرگذاری بیشتر این اثر شده است.
در بخشی از داستان میخوانیم: «زن از کنار استخر به سمت در خروجی میرفت. از جلو ناجی غریق رد شد و چند قدم آنطرفتر، سرش را برگرداند، لبخندی زد و دستی برای ناجی تکان داد. در آن لحظه اضطرابی ناگهانی در دلم ایجاد شد! آن لبخند و ژست متعلق به دختری بیستساله بود! او دستش را با نوعی افسونگری بلند کرد؛ گویی با شوخی، توپی رنگارنگ را برای عاشقش پرتاب میکرد. آن لبخند و آن ژست زیبایی و افسونی در خود داشت؛ درحالیکه دیگر افسونی برای آن چهره و بدن باقی نمانده بود. افسون آن ژست در بیافسونی آن بدن غرق شده بود. ولی آن زن که قطعا میدانست دیگر چیزی به نام زیبایی برایش باقی نمانده است، لحظهای این مسئله را فراموش کرده بود. درون هر یک از ما بخشی وجود دارد که خارج از زمان زندگی میکند. شاید ما در زمانهایی خاص از سن خود آگاهیم و در بیشتر اوقات بیسنوسال هستیم. بههرحال، آن زن در لحظهای که برگشت، لبخند زد و دستی برای ناجی (که نتوانست خود را کنترل کند و زیر خنده زد) تکان داد، از سن خود آگاهی نداشت. ماهیت افسون او که مستقل از زمان بود، برای یک لحظه در آن ژست، خودش را آشکار و چشمان مرا خیره کرد. من به نحو عجیبی متاثر شدم و بعد کلمهی اگنس وارد ذهنم شد. اگنس. هیچ وقت زنی به نام اگنس در زندگیام نمیشناختم.»
کتاب بار هستی
بار هستی اثر میلان کوندرا، نویسنده چک، تفکر و کاوش درباره زندگی انسان و فاجعه تنهایی او در جهان است… چگونه بار هستی را به دوش می کشیم؟ آیا سنگینی بار هول انگیز و سبکی آن دلپذیر است؟… برداشت فلسفی و زبان نافذ کتاب، از همان آغاز خواننده را با مسائل بنیادی هستی بشر روبهرو میکند و به تفکر وا میدارد… اگرچه شخصیت های کتاب واقعی نیستند، از انسان های واقعی بهتر درک و احساس میشوند. کوندرا در توصیف قهرمانان خود مینویسد: شخصیتهای رمانی که نوشته ام، امکانات خود من هستند که تحقق نیافته اند. بدین سبب تمام آنها را هم دوست دارم و هم هراسانم می کنند. آنان هر کدام از مرزی گذر کرده اند که من فقط آن را دور زده ام. آنچه مرا مجذوب می کند، مرزی است که از آن گذشته ام- مرزی که فراسوی آن خویشتن من وجود ندارد. کلودروا نویسنده مشهور فرانسوی، رمان کوندرا را کتابی عظیم توصیف میکند که چشم به آینده بشر دارد و می نویسد: در بهشت رمان نویسان بزرگ، هنری جیمز-با اندکی حسادت- رمان همکار چک را به علامت تایید تکان میدهد.
کتاب آهستگی
این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدیرنیته، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ای در مورد اثرات مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است. این رمان از داستان های جداگانه ای تشکیل شده است. که این داستان ها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گره های داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند. کوندرا به عنوان راوی اصلی داستان، در طول سفر خود تصمیم می گیرد. که شبی را در هتلی بگذراند که این هتل یکی از قصرهای قدیمی بوده که داستانی را در آن جا تعریف می کند. این داستان آمیخته ای از تخیل و حقیقت است: ناگهان هوس کردیم غروب و شب را در یک قصر بگذرانیم . قصرهای زیادی را در فرانسه به صورت هتل باز سازی کرده اند ؛ چهارگوشی از سبزی گمشده درگستره ای از زشتی بی سبزی ؛ مجموعه کوچکی از باریکه راه ها، درخت ها و پرنده ها بین شبکه ای عظیم از بزرگ راه ها. من به سفر دیگری، از پاریس تا یک قصر واقع در حومه شهر، که دویست سال پیش صورت گرفت، فکر می کنم . سفر مادام «ت» با همراهی شوالیه جوان . نخستین بار است. که آنها این قدر نزدیک به هم هستند و آن فضای غیر قابل توصیف شهوانی که آن ها را در بر گرفته، از آهستگی ریتم ناشی شده است . بدن های آن ها در اثر حرکت درشکه تاب می خورد و با هم تماس می یابد. ابتدا بی هوا، و بعد با رغبت و داستان آغاز می شود.
کتاب سبکی تحملناپذیر هستی
کتاب «سبکی تحملناپذیر هستی» نوشتهی «میلان کوندرا» و ترجمهی «حسین کاظمی یزدی» است. دورهای در تاریخ کشور چکسلواکی بهنام «بهار پراگ» وجود دارد که دورهی شکوفایی و گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در این کشور است. کوندرا در این کتاب طی داستانی حال و هوای افراد بیدار این کشور را بعد از این دوره نشان میدهد. جراحی موفق بهنام توماس با اعتقادات فلسفی و فعالیتهای سیاسی خود در شغل و زندگی شخصیاش دچار چالش میشود. ازدستدادن شغل، دلبستگی و رابطه پنهانیاش به دختری نقاش بهنام سابینا و… از نمونه رخدادهای زندگی توماس هستند که در روند داستان برای انتقال مفاهیم مورد نظر کوندرا بستر مناسب را فراهم کردهاند. این رمان آمیخته به مفاهیم فلسفی عمیق، بهدنبال پاسخهایی برای زندگی انسانهاست. این کتاب پیشاز این با نام «بار هستی» در ایران ترجمه شده است. بخشی از متن کتاب را در ادامه میخوانیم: «سنگی زندگی ما را له میکند و ما زیرش میمانیم و ما را به زمین میخ میکند؛ ولی در اشعار شاعرانهی همهی دورهها، زنها آرزو داشتند تا زیر بار بدن مردان خم شوند. بنابراین سنگینترین بارها در عین حال تصویری از کاملترین اشتیاق زندگی نیز هست. هرچه بار سنگینتر شود، زندگی ما به زمین نزدیکتر میشود و بنابراین واقعیتر و صادقانهتر میشود… .» براساس این رمان فیلمی به کارگردانی «فیلیپ کافمن» در سال ۱۹۸۸ و با بازی «دانیل دی-لوئیس»، «ژولیت بینوش»، «لنا اولین» ساخته شده است. کوندرا از سال۱۹۵۸ نوشتن داستان کوتاه را آغاز کرد و تا سال۱۹۶۸ ده داستان کوتاه با عنوان کلی «عشقهای مضحک» نوشت. نخستین رمان کوندرا با نام «شوخی» در سال۱۹۶۷ در فرانسه منتشر شد؛ این رمان باعث شهرت او در جهان شد. در سال۱۹۷۳ رمان «زندگی جای دیگر است»، به زبان فرانسه انتشار یافت و جایزه مدیسی را برای بهترین رمان خارجی دریافت کرد. انتشارات «نیکو نشر» کتاب حاضر را منتشر کرده است.
کتاب ژاک و اربابش
نمایشنامهی «ژاک و اربابش» نوشتهی «میلان کوندرا» را «فروغ پوریاوری» به فارسی برگردانده است. کوندرا در نوشتن این نمایشنامه به شاهکار «دنی دیدرو» یعنی «ژاک قضا و قدری» اتکا کرده است. او در مقدمه این کتاب دلایل اهمیت رمان ژاک قضا و قدری را برمیشمرد و آن را یک شاهکار دیدهنشده در ادبیات جهان به شمار میآورد. ماجرای نمایشنامه از این قرار است که ژاک و اربابش در راه سفری با مقصد نامعلوم هستند که به نظر میرسد استعاره از سفر زندگی است. در این سفر ژاک و اربابش از ماجراهای عاشقانهی خود و خیانتهای همراه با این عشقها سخن میگویند. در بخشی از توضیح پشت جلد آمده است: «ژاک و اربایش یک اثر کمنظیر در ادبیات نمایشی، یک واریاسیون درخشان و در عین حال مفرح است و هرچند از دیدرو الهام گرفته اما به کوندرا تعلق دارد. ژاک و اربابش نخست در یوگسلاوی و سپس در یونان و آلمان و سوئیس بر روی صحنه رفت و در فرانسه مدتها روی صحنه ماند و در همانجا نیز برندهی جایزه شد.» کتاب حاضر را «انتشارات روشنگران و مطالعات زنان» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.