هر زمان که احساس میکنیم تب بالا، سرماخوردگی یا سرفه داریم، نزد پزشک میرویم.هر زمان که احساس میکنیم صدمه دیدهایم یا زخمی شدهایم، فورا خودمان را به یک پزشک میرسانیم. وهر زمان که احساس کنیم از نظر بدنی مشکلی نداریم اما از نظر روحی آشفته هستیم، باز هم به یک پزشک مراجعه میکنیم.پزشکان ناجی زندگی ما هستند، آنها از ما محافظت می کنند و باعث می شوند احساس بهتری نسبت به بدن و سلامت روانمان داشته باشیم. اما پزشکان میتوانند چیزهای بیشتری هم برای ارائه کردن داشته باشند. بین پزشکانونویسندهگان شباهتهای زیاد غیر قابل انکاری وجود دارد؛ هردو بایدتمرکززیادیداشتهباشند. هردوپروسهای ازآزمایشوخطاراپشتسرمیگذارندتابتوانندمشکلاتراحلکنند. هردوهدفیدارندکهبایدبهآنبرسندوبهنظرمیآیدشباهتهایغیرقابلانکارایندوشغل،باعثشدهتاپزشکانیچون آرتور کانن دویل،نویسندهسریداستانهایشرلوکهولمز،به حرفه نویسندگی نیز مشغولشوند. اگربهخواندن کتابهای نوشتهشده توسط پزشکان علاقهدارید،اینلیستحتمابهکارتانخواهدآمد.
۱. از آسیب رساندن بپرهیز
- نویسنده: هنری مارش
- ناشر: پرکاس
اولین کتاب هنری مارش با عنوان «از آسیب رساندن بپرهیز» در سال ۲۰۱۴ پرفروشترین کتاب سال شد و گویا آخرین اثر او هم به اندازه کتاب اولش محبوب مخاطبان واقع شده است. هنری مارش جراح مغز و اعصاب است و اهل بریتانیا است. او در نوشتههایش از تجربه زیسته خود به عنوان یک جراح استفاده میکند و چهل سال کار خود را در اتاقهای عمل بیمارستان سنت جورج لندن به روی کاغذ میآورد. مارش پیش از آنکه تبدیل به یک نویسنده پرفروش شود، هرگز پیشبینی نمیکرده که نوشتههایش تا این حد محبوب شوند. او در این باره میگوید: «من از دوازده سالگی همه خاطرات روزانهام را مینوشتم. یک کپه خاطرات. و فکر میکردم این نوشتهها را تنها بچههایم خواهند خواند. اما مثل این که زندگی یک جراح برای مردم جالب است و دوست دارند بیشتر درباره آن بدانند. مخصوصا پزشکی که جراح مغز و اعصاب است، چرا که در این مورد نه تنها جان آدمها، بلکه موجودیت آنها نیز در خطر است و ریسکپذیری بالاست.» پیشنهاد میکنیم اگر به کتابهای نوشتهشده توسط پزشکان علاقه دارید، «از آسیب رساندن بپرهیز» را بخوانید و از قلم هنری مارش لذت ببرید.
در بخشی از کتاب «از آسیب رساندن بپرهیز» هنری مارش میخوانیم:
«میدانستم هرچقدر نادم و پشیمان باشم و هرچقدر عمل جراحی غدۀ صنوری خوب پیش برود، باز هم نمیتوانم آسیبی را جبران کنم که در عمل قبلی به آن زن جوان زده بودم. در مقایسه با زندگی و سختیهایی که آن زن و خانوادهاش پیشرو داشتند، ناراحتی من هیچ بود. هیچ دلیلی نداشت که بهخاطر اشتیاق شدیدی که به پیروزی در عمل بعدی یا ناکامی شدیدی که در عمل قبلی داشتم، جراحی غدۀ صنوبری موفقیتآمیز باشد. نتیجۀ آن جراحی غدۀ صنوبری – چه خوشخیم باشد چه بدخیم و چه میتوانستم تومور را بیرون بیاورم و چه تومور به شکلی نومیدکننده به مغز چسبیده بود و خارج کردنش را غیرممکن میکرد و باعث میشد همهچیز بد پیش برود – تا حد زیادی فراتر از توان و قدرت من بود.»
۲. وقتی نفس هوا میشود
- نویسنده: پال کلانثی
- ناشر: میلکان
کتاب «وقتی نفس هوا میشود» پرفروشترین کتاب زندگینامهای سال ۲۰۱۶ بود. این کتاب درواقع خاطرات پال کلانثی، پزشک موفق و جراح مغز و اعصاب بود، که خود سرطان ریه گرفت. کلانثی پس از آگاهی از داشتن سرطان، تصمیم گرفت اثری درباره خود بنویسد. «وقتی نفس هوا میشود» به دو بخش تقسیم میشود: نیمهی اول درباره زندگی کلانثی و سختیهای کار و تحصیل اوست و نیمهی دوم کتاب درباره مواجهه با سرطانی پیشرفته و وخیم است. کتاب پس از مرگ کلانثی بر اثر سرطان منتشر شد. البته قبل از آن هم کلانثی مقالاتی درباره مواجهه با سرطان و مرگ نوشته بود و آنها را در نیویورک تایمز ارائه کرده بود.
هنری مارش، که در شماره قبلی به او اشاره کردیم، در بررسی این کتاب برای گاردین نوشته: «کلانثی به وضوح مردی متفکر و دلسوز بود و مرگ او ضایعه بزرگی برای جامعه پزشکی است، اما حداقل او این کتاب قابل توجه را نوشته و در اختیار ما قرار داده است.»
آبزرور (observer) نیز در نقد این کتاب نوشته: «کتاب «وقتی نفس هوا میشود» خوانندهاش را عمیقا متاثر میکند. خواننده بهقدری متاثر میشود که آرزو میکند چنین کتابی هرگز نوشته نمیشد و در عین حال تحت تأثیر انسانیتی که در کتاب موج میزند قرار میگیرد.» در هر صورت «وقتی نفس هوا میشود» از بهترین کتابهای نوشتهشده توسط پزشکان است که در زمان انتشار خود با استقبال زیادی مواجه شد.
در بخشی از کتاب «وقتی نفس هوا میشود» پال کلانثی میخوانیم:
«یک بار دیگر از دکتربودن به بیماربودن رسیدم. از عامل به کسی که عمل رویش انجام میشد، از فاعل به مفعول مستقیم. درست تا زمان بیماری میشد زندگیِ مرا جمع خطی انتخابهایم دانست. مثل مدرنترین داستانها که سرنوشت یک شخصیت به اعمال انسانی خودش و دیگران بستگی دارد. گلوسستر در شاه لیر، شاید از سرنوشت انسان به مثابه «مگسهایی برای پسران شرور» گلایه کند، اما غرور کاذب شاه لیر قسمت تأثیرگذار نمایشنامه را خلق میکند. از عصر روشنگری به بعد، فرد در مرکز صحنه نمایش قرار گرفت، اما حالا من در دنیای دیگری زندگی میکردم، دنیایی کهنتر. جایی که اعمال انسان دربرابر نیروهای فوقبشری رنگ میبازند. دنیایی که بیشتر شبیه تراژدیهای یونانی بود تا درامهای شکسپیر. هیچ تلاشی برای رهایی ادیپوس و والدینش از سرنوشت کارساز نیست. تنها راه دسترسیشان به نیروهایی که زندگی آنها را کنترل میکنند، از طریق آورندگان وحی و پیشگویان است، یعنی کسانی که آیندهبینی الهی دارند. چیزی که به دنبالش آمده بودم برنامه درمانی نبود. برای دانستن روشهای پزشکی پیش رو بهقدر کافی مطالعه کرده بودم، بلکه دنبال آرامش خردی الهامشده بودم.»
- بهترین کتابهای فریدا مکفادن؛ پزشکی که جنایینویس شد
۳. زندگی تو در دستان من
- نویسنده: ریچل کلارک
- ناشر: Metro Publishing
ریچل کلارک یک دکتر مراقبت تسکینی است. مراقبت تسکینی مخصوص بیمارانی است که به بیماریهای خاص مثل سرطان دچار هستند و بیمار رو به مرگ است. مراقبت تسکینی نه برای نجات بیمار از مرگ، بلکه برای آرامش دادن به او و کم کردن علائم بیماری است.
ریچل کلارک در حالی که انترن سیستم خدمات بهداشت ملی بریتانیا بوده، خاطرات خود را از این دوران پرآشوب در کتاب «زندگی تو در دستان من» ثبت کرده است. علاوه بر این، او در طول سالهای انترنی خود از جمله کسانی بوده که به قراداد تحمیلشده بر پزشکان جوان از سوی وزیر بهداشت وقت، یعنی جرمی هانت، اعتراض کرده و در صف تظاهرکنندگان بوده است. اثر ریچل کلارک به ما این امکان را میدهد تا از نزدیک با زندگی پربحران یک پزشک تازهکار آشنا شویم و ببینیم که انتظارات بالایی که از پزشکان در جامعه وجود دارد، باعث چه آسیبهای روحی و تروماهایی برای آنها میشود. گاردین در بررسی این کتاب نوشته است: «این کتاب داستان زندگی کلارک در طول هشت سال کار طاقتفرسا در سیستم خدمات بهداشت ملی بریتانیا است.،او در طول این سالها شاهد تنزل سیستماتیک باارزشترین خدمات عمومی بریتانیا است.کتاب داستان روزهای ۱۷ ساعته و هفتههای ۷۰ ساعته را روایت میکند که با فوارههای خون و مبارزه مداوم با منابع محدود همراه است. اماعلیرغم همه چیز، اشتیاق کلارک برای حرفهاش پایانناپذیر است.» کتاب «زندگی تو در دستان من» از سری کتابهای نوشتهشده توسط پزشکان است که خواندن آن میتواند بسیار تاثیرگذار و الهامبخش باشد.
در بخشی از کتاب «زندگی تو در دستان من» ریچل کلارک میخوانیم:
«من یک انترن هستم. الان که دارم مینویسم ساعت چهار صبح است. تا این لحظه از یک خونریزی منجر به مرگ جلوگیری کردهام، دست زن جوانی که بر اثر سرطان در حال مرگ بود را گرفتهام، در حالی که تا فروپاشی روانی فاصلهای نداشتم دلم میخواسته تا از شدت استیصال هقهق کنم، فراموش کردم چیزی بخورم، فراموش کردم چیزی بنوشم.و به تمام قدرتی که در درونم باقی مانده چنگ میزنم تا بیمارانم را از آسیب در امان نگه دارم.»
۴. یادداشتهای یک پزشک جوان
- نویسنده: میخاییل بولگاکوف
- ناشر: نشر ماهی
بولگاکف که بیشتر به خاطر شاهکار خود، «استاد و مارگاریتا» شناخته میشود، این داستانهای کوتاه را در ابتدا در دوران دکترای خود، بین سال های ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ نوشت. این داستان ها ابتدا به مجلات پزشکی ارسال شدند، اما بعداً در دهه ۱۹۲۰ به صورت کتاب جمعآوری و منتشر شدند. این داستانهای کوتاه درواقع روایت نخستین تجربیات پزشکی نویسنده است. او در این زمان و پس از تحصیلاتش به روستایی دورافتاده فرستاده شده بود و مسئول همهکاره بیمارستانی روستایی میشود. پشتکار و تلاشهای او برای نجات جان انسانها در این روستا ستودنی است. او تنها در یک سال ۱۵ هزار نفر را ویزیت و درمان میکند. او همچنین تلاش میکند تا بیماری سفلیس را در بین روستاییان ریشهکن کند و به آنها نشان دهد این بیماری برخلاف ظاهر خاموش خود، تا چه حد میتواند مرگبار باشد. علاوه بر این، داستان «مورفین» نیز در این مجموعه داستان آورده شده که روایت اعتیاد یک پزشک است و از معروفترین داستانهای بولگاکوف است. بولگاکوف تنها یکی از چندین پزشک-نویسنده روسی است. «یادداشتهای یک پزشک جوان» بیشک از بهترین کتابهای نوشتهشده توسط پزشکان است که مطالعه آن را توصیه میکنیم.
در بخشی از کتاب «یادداشتهای یک پزشک جوان» از میخاییل بولگاکوف میخوانیم:
«روزها در بیمارستان به سرعت میگذشتند و من رفتهرفته به زندگی جدیدم خو میگرفتم. در روستاها همچنان کتان میکوبیدند. جادهها هنوز غیرقابل عبور بود و معمولا در طول روز بیشتر از پنج مریض نداشتم. عصرهایم کاملا آزاد بود و من وقت خود را وقف کندوکاو در کتابخانه، خواندن دستورالعملهای جراحی و چای نوشیدنهای طولانی در تنهایی و کنار نوای آرام سماور میکردم. در روز تولدم در آپارتمان پزشک بیمارستان، آن هنگام که پشت پنجره، ظلمات عصر همچون پردهای سنگین همه جا را فرا گرفته بود، درباره همین موضوع صحبت میکردیم. دنیل لوکیچ در حالیکه در کمال نزاکت ماهی روغنی را میجوید گفت: «بله… ما اینجا دیگر به این چیزها عادت کردهایم ولی شما دکتر بعد از دانشگاه هنوز باید به خیلی چیزها عادت کنید… .»
- ۷ کتاب «اروین یالوم»؛ روانپزشکی که دلباخته ادبیات است
۵. پزشکی افراطی
- نویسنده: کوین فونگ
- ناشر: Penguin Books
این کتاب با عنوان فرعی «چگونه اکتشاف علم پزشکی را در قرن بیستم متحول کرد؟»، در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.فونگ، که متخصص بیهوشی در بیمارستانهای یوسیال (UCL) نیز هست، از آن زمان تاکنون دو کتاب دیگر در مجموعه اکستریم (Extreme) منتشر کرده است که پیشرفت پزشکی را در چند قرن گذشته ردیابی میکند. نیویورک تایمز درباره این کتاب میگوید: «فونگ داستان خوبی را روایت میکند، و در این دوران که انتقادها از سیستم پزشکی به اوج خود رسیده، به ما یادآوری میکند که از صد سال گذشته تا کنون چقدر آموختهایم، چقدر میدانیم، و درک کنیم که کلیت علم پزشکی چقدر معجزهآسا است و موهبت بزرگی برای نوع بشر است.»
منبع: The Guardian